مادربزرگ...

ساخت وبلاگ
به نام خدا

سلام دو ستان الآن که دارم این پست رو مینویسم.مادربزرگم در روز 96/5/27

دار فانی را وداع گفت.ببخشید دیر پست گذاشتم چون توی مراسم عزاداری بودم.

خیلی دلم براش تنگ شده و خیلی ناراحتم ولی هیچ کاری ازم بر نمیاد جز اشک ریختن.

از همه بد تر اینه که هیچ وقت بهت نگفتم دوست دارم هیچ وقت محکم بغلت نکردم.میخواستم دو روز دیگه که از بیمارستان مرخص شدی بیام و از اول تا آخر پیشت باشم باهات حرف بزنم و دستت رو بوس کنم ولی...

دیگه نیستی و من دیگه هیچ وقت چشم های نازت رو نمیتونم ببینم نمی تونم تو چشای مهربونت خیره بشم ،دیگه هیچ وقت نمی تونم دستای گرم و قشنگت رو بگیرم .دوست دارم تا ابد...

به احترام روح ،مرحومه صاحب نصرت بساطی و آقا امام حسین (ع) قالب وبلاگم رو تا آخر محرم سیاه میزارم.

زندگیم نبضت را کم دارد.بی تو تنم در هوای گرم تابستان یخ کرده.

وبلاگی با بوی یاس......
ما را در سایت وبلاگی با بوی یاس... دنبال می کنید

برچسب : مادربزرگ, نویسنده : boyehyas81o بازدید : 210 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 23:15