من برای دلداری او وارد زمین مسابقه شدم.او در حالی که نفس نفس میزد گفت:مامان میخوام یه رازی رو بهت بگم .من که کنجکتو شدم گفتم:بگو پسرم.پسرم:میدونی مامان چرا من اول نشدم چون جین دوستمه و اون امروز مدالی نبرده .من خواستم اون یه مدال برای مادر پیرش ببره تا خوشحال بشه.
مامان:خب چرا دوم نشدی؟پسر:چون جین میدونه من دونده خوبی هستم اگه دوم میشدم نقشه منو میفهمید ولی حالا میتونم بگم پام پیچ خورده.
.
.
.
.
و حالا شما میفهمید برنده واقعی کیست.(من این داستان رو خیلی دوست داشتم برای من که آموزنده بود.)
وبلاگی با بوی یاس......برچسب : نویسنده : boyehyas81o بازدید : 201